همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی باصدای بلند میگی: وای من چقدر خر بودم!
طناب دارو انداختن دور گردنش،داشت میخندید،بهش گفتن:چرا داری می خندی؟ گفت: ازاینجا چشمم ب مامانم افتاد ،داره گریه می کنه.... یادبچگی هام افتادم.... یاد حرف مامانم که همیشه میگفت: هروقت تو میخندی،غم وغصه هامو فراموش میکنم،الانم دارم میخندم تا مامانم بخنده.... ولی اون هنوز داره گریه میکنه...!!
نظرات شما عزیزان: